جایی برای نوشتن

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

"الف" صاف سرجاش ایستاده بود و مستقیم به اون نگاه می کرد. از دستاش قطره های خون سُر می خوردند و سرامیک های سفید رو قرمز می کردند. قلبش تند می زد، زانوهاش خم شده بود و چیزی که می دید رو باور نمی کرد. مثل این بود که زمان دوباره تکرار شده. انگار امشب، همون روز کذاییه. همون روزی که از پشت دیوار به مرد سیاه پوشی زل زده بود که چاقو رو با آرامش از قلب "پ" بیرون کشید. با دستمال پاک کرد و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده دوباره چاقو رو توی جیبش گذاشت و به مسیرش ادامه داد. هیچ چیز هنوز عوض نشده بود. هنوز هم همون آدم بی عرضه ای بود که بی حرکت یکجا ایستاد و گذاشت همه چیزش زیر پاهای یک نفر له بشه. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۹ ، ۰۴:۱۹
F

ارتباط های غیرمستقیم و مجازی خیلی جالب اند. به خصوص دسته ی وبلاگ یا کانال تلگرامی ها.

مثلا سال هاست کانال تلگرام یک نفر را دنبال می کنم، از وقتی تعداد عضوهایش به یک هزار هم نمی رسید تا الان که تقریبا سه هزارتا است. 

حتا در روزهایی که حوصله ی خودم را هم نداشتم و از تمام دلنوشته های دیگران فرار می کردم، دلنوشته های او را می خواندم. روزی یک بار، دوبار و شاید بیشتر کانالش از بین صدها گروه و کانال پیدا می کردم و چشمم دنبال نوشته های جدید می گشت. 

نمی دانم چرا. منی که از هرچی نوشته، از هر نوعی، خسته بودم، اما برای او را می خواندم. بارها شده بود هنگام نوشته هایش بغض کردم، یا بعد از چندین شب که دعاهای شبانه می گذاشت، چشمانم را بستم و از ته دل با او دعا کردم یا خیلی وقت ها که راجع به چیزی نظر میداد من با چشمان گرد شده از تعجب کاملا با او مخالفت می کردم اما هیچوقت قدمی برنداشتم تا همه ی این ها را به خودش بگویم. اما گاهی فکر می کردم که چه خوب می شد که اگر دوست بودیم. نظرم نسبت به نوشته هایش را اختصاصی برایش می فرستادم و بعضی شب ها گفت و گوهایی از جنس داستان و خاطره و رویا داشتیم. 

الان وقتی در نوشته ای می نویسد "تنهام" و "غمگینم" دوست دارم ببینمش و بگویم "دوست دارم خوب باشی، غمگین نباشی، تنها نباشی" اما نمی نویسم. یعنی تا الان که ننوشتم. شاید بعد از پست این مطلب سری به کانالش زدم و نوشتم "ای دوست ِندیده، خوب بودنت آرزوی ماست"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۹ ، ۰۳:۵۷
F

خیلی شنیدم که می‌گن خدا به اندازه تحمل هرکس بهش سختی می‌ده یا خدا هرکی رو بیشتر دوست داره بیشتر عذابش می‌ده اما واقعا، آستانه ی تحمل هرکس چجوری اندازه گرفته می شه؟ جی باید باشه که بگه خب، اگر همچین اتفاقی براش بیفته دیگه نمی تونه تحمل کنه پس بذار عذابش ندم؟ وقتی یکی نتونه تحمل کنه چی می شه؟ میمیره؟ می کشه خودشو؟ افسرده و داغون می شه و بقیه هم داغون می کنه؟

به این حرفایی که می شنوم اعتقاد ندارم اما گاهی، وقتی دیگه زیاد اینور اونور می شنومشون، عذابم می دن!

اصن خدا چرا سخت بگیره به یک نفر؟ اصن خدا چرا آسون بگیره؟ تنها کاری که خدا شااااید بکنه اینه که شاااید یه معجزه ای اون وسط بذاره، غیر از اینه؟

غیر از اینه که ما خودمون سرنوشتمون رو تعیین می کنیم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۹ ، ۰۵:۱۸
F