شب نوشته2
نشستم پشت لپ تاپ و برای اولین بار بعد از مدت ها وقتی خیره شدم به اسکرین روشنش، هیچ کاری برای انجام دادن توی ذهنم نمیاد.
باورم نمیشه و هی فکر میکنم و نچ! بازم هیچی :))
و الان بسیار خرسندم!
امروز کارای مفید زیادی رو با موفقیت تموم کردم و بالاخره وقتشه یکم به خودم و کارای شخصی ترم برسم.
و اولین کارم نوشتن توی بلاگ بود چون حتی اگه حرفی برای گفتن نداشته باشم، دوست ندارم اینجا برای مدتی طولانی خالی بمونه.
و کار مهم بعدی ام در حین گوش دادن به موزیک، قاچ کردن هندونه ست! :)) خوردن یه هندونه ی شیرین وقتی داری موزیک گوش میکنی و جلوی باد خنک پنجره نشستی و چشمت به داستان جدیدته، روش بسیار خوبی برای ریلکس کردن آخر شبه.
وقتی داشتم این متن رو مینوشتم با خودم فکر کردم چقدر حسمو، چه قدر خودمو اینجا دوست دارم. وقتی اینجا مینویسم انگار دارم با خودم حرف میزنم، با خودی که توی روزمرگی ها کمرنگ شده، انگار با حرف زدن، دارم به خودم اهمیت میدم، بعد از چند روز شلوغ برای اولین بار و صادقانه به خودم نگاه میکنم و میپرسم هِی چته؟
در هر صورت که نوشتن خوبه و میدونم که باید بیشتر بنویسم، چه اینجا چه توی دفتر کاغذی خاطراتم.
به به ..
به به هندوانه و باد خنک و کلمه و داستان... نوشتن، جادو و شگفتیه ... عجب شبی😊
منم عاشق وبلاگم هستم و وقت نوشتن انگار غرقم تو دریاش..
البته که با احترام مرهم ...